
من از این فاصله ها بیزارم
من , تو و عشق تورو کم دارم
من دلم می خواد کنارم باشی
می تونی همیشه یارم باشی

اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد

همين كه ديدمت چون سرو آزاد
دلم در دام چشمان تو افتاد
پس از آن سمت كوهستان دويدم
گرفتم تيشه را از دست فرهاد

در خاطراتـــ ــم
دستــــ ــکاری می کنم
هر به ايـــــامی
هرجــــــــا
دلــــــــ ــم تنگ شد
...تـــــو را
می سازم

جدا که شدیم
هر دو به یک احساس رسیدیم
تو به "فراغــــــت"
من به "فراقــــت"
یک حرف تفاوت که مهم نیست . . . / .

"اندوه مرا بچين،
كه رسيده است..."

شب لالایی اش را گفت
اما ؛
به خواب نرفتم
هنوز
.
.
.
در جایی ،
بیداری ،
با کسی .../.

دلـــــــتَنـــــگت می شوم...
چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم بـــــــلکه یادت را فـــــراموش
کنم...
تــــــو بگو دلــــــکم
مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کــــــرد؟!

با صدای قاشق به فنجان قهوه بيدارم ميكني
و با لبخندت
شيرينش ميكني!

کاش بتونم ببینم چشماتو
کاش بتونم بگیرم دستاتو
آرزومه , یه شب بارونی
تو گوشم بگی , پیشم می مونی
|